دوشنبه, ۲۹ آذر ۱۳۹۵، ۰۱:۵۹ ب.ظ
بخشی از یک نمایشنامه ی دهه ی 90
به نام خدا
آنی:چه رهاییِ گوارائی ست که جوان بمیریم و نابودی استعدادها و امیدهامان را نبینیم.
****
آنی:پدرم برای خودش یقین های خودش رو داشت.
بچه هام برای خودشون یقین های دیگه ئی دارند.فقط منم که اون روی سکه رو هم می بینم.
نسل قربانی شده :نسلی که خودش رو جای همه گذاشته و حالا دیگه نه فرصتش رو داره نه توانش رو که خودش رو جای خودش بگذاره.
ما سرِ چهارراه ناجوری بودیم که آدم معمولا خطای والدینش رو می بخشه ولی به خودش اجازه نمی ده خطائی رو تجربه کنه.
به همین خاطر من دیگه از خانواده سرخورده شدم و دیگه هیچ چی در من اثر نمی کنه.
انگار از احساس پاک شدم.
دیگه قادر نیستم حتی رنج ببرم.درحالی که استعداد رنج بردن رو داشتم..
نمایش نامه ی: مده ی سن مدار
نویسنده: آنکا ویسده
مترجم: مهرنوش سلوکی
۹۵/۰۹/۲۹