دوستم :کتاب

**بخش های برگزیده ای از کتاب هایی که می خوانم**
  • دوستم :کتاب

    **بخش های برگزیده ای از کتاب هایی که می خوانم**

مشخصات بلاگ

به نام خدا..

تجربه ام اندک ،اما علاقه ام بسیار است..
تجربه ی اندکم را با شوق بسار در اختیارتان میگذارم..
امیدوارم مطالب وب مورد استفاده تان قرار بگیرد..
شاد و موفق باشید//

بایگانی

۲ مطلب در آذر ۱۳۹۵ ثبت شده است

دوشنبه, ۲۹ آذر ۱۳۹۵، ۰۲:۰۲ ب.ظ

دوست داشتم کسی جایی منتظرم باشد

به نام خدا

................

در جوانی پسری بودم که جز به دختر ها به چیز دیگری فکر نمی کرد تا این که فقط به آن دختر فکر می کردم،

پسری که هنگام درس ها به هیچ دختر دیگری نگاه نمی کرد.

پسری که هنگام درس های مهم دانشکده،نامه های عاشقانه مینوشت،در بالکنِ کافه ها به هیچ دختر دیگری نگاه نمی کرد.

پسری که هر جمعه سوار قطار پاریس می شد و دوشنبه صبح غمگین و حزین با چشم های از گریه گود افتاده

 برمی گشت و پی در پی به فاصله ها و تعصبِ مراقبان دانشکده بد و بیراه می گفت.

دلقک عاشق پیشه ی تمامک عیاری بودم.

اورا دوست داشتم،از فرط عشق از درس هایم غفلت می کردم،فکر می کنم چون حین دست و پازدن میان دیگر تردیدها و دودلی ها در امتحانات ام موفق نمی شدم،او من را رهاکرد؛

حتما فکر می کردده با آدمی مثل من آینده ی بسیار نامطمئنی خواهد داشت.

امروز وقتی صورت حساب بانکی ام را می خوانم،خوب می بینم که زندگی عجب بازی شوخ و بی مزه ایست.

خب من اینطور زندگی کردم،گویی اتفاق نیفتاده بود.

 

نام کتاب:دوست داشتم کسی جایی منتظرم باشد

نویسنده:آنا گاوالدا

ترجمه ی کتابی که من خواندم:سولماز واحدی کیا


 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۹ آذر ۹۵ ، ۱۴:۰۲
fa ra
دوشنبه, ۲۹ آذر ۱۳۹۵، ۰۱:۵۹ ب.ظ

بخشی از یک نمایشنامه ی دهه ی 90

به نام خدا

 

آنی:چه رهاییِ گوارائی ست که جوان بمیریم و نابودی استعدادها و امیدهامان را نبینیم.

****

آنی:پدرم برای خودش یقین های خودش رو داشت.

بچه هام برای خودشون یقین های دیگه ئی دارند.فقط منم که اون روی سکه رو هم می بینم.

نسل قربانی شده :نسلی که خودش رو جای همه گذاشته و حالا دیگه نه فرصتش رو داره نه توانش رو که خودش رو جای خودش بگذاره.

ما سرِ چهارراه ناجوری بودیم که آدم معمولا خطای والدینش رو می بخشه ولی به خودش اجازه نمی ده خطائی رو تجربه کنه.

به همین خاطر من دیگه از خانواده سرخورده شدم و دیگه هیچ چی در من اثر نمی کنه.

انگار از احساس پاک شدم.

دیگه قادر نیستم حتی رنج ببرم.درحالی که استعداد رنج بردن رو داشتم..

 

نمایش نامه ی: مده ی سن مدار

نویسنده: آنکا ویسده

مترجم: مهرنوش سلوکی

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۹ آذر ۹۵ ، ۱۳:۵۹
fa ra